کد مطلب:227811 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:226

سایر انقلاب ها
حتی در بصره كه محل تجمع عثمانیان بود، علویان مورد حمایت قرار گرفتند؛ به طوری كه زیدالنار [1] قیام كرد و همراه با وی، علی بن محمد و پیش از آن نیز علی منصور به شورش برخاسته بودند.

در یمن، ابراهیم بن موسی بن جعفر شورید.

در مدینه، محمد بن سلیمان بن داود بن حسن بن حسین بن علی بن ابیطالب قیام كرد.

در واسطا، كه بخش عمده ی آن مایل به عثمانیه بود، قیام جعفر بن زید بن علی و نیز حسین بن ابراهیم بن حسن بن علی رخ داد.

در مدائن، محمد بن اسماعیل بن محمد قیام كرد.

خلاصه؛ سرزمینی نبود كه در آن، یكی از علویان به ابتكار خود یا به تقاضای مردم، اقدامی بر ضد عباسیان نكرده باشد. بالاخره كار به جایی كشیده شد كه اهالی بین النهرین و شام كه به تفاهم با امویان و آل مروان



[ صفحه 54]



شهرت داشتند، به محمد بن محمد علوی (همدم ابوالسرایا) گرویده، ضمن نامه ای نوشتند كه در انتظار پیكش نشسته اند تا فرمان او را ابلاغ كند. [2] .

اما شورش هایی كه از غیر علویان برپا شد نیز بسیار است.

برخی از این شورش ها، مانند قیام «حسن هرش» در سال 189 هجری، مردم را به «خشنودی خاندان محمد» می خواندند. همچنین «حاتم بن هرثمه» بر ارمنستان تسلط یافت و این خود انگیزه ی قیام «بابك خرم دین» گردید. «نصر بن شبث» بر نقاطی چون كیسوم و سمسیاط و حوالی آن ها مسلط گردیده، از فرات گذشته، در جهت شرق آن به پیشروی ادامه داد. وی هرگز تسلیم نشد؛ مگر در سال 207. [3] .

در پایان، باید شورش بابكیان و مصریان نیز نام ببریم.

در ارزیابی شورش های ضد عباسی، به این نكته می رسیم كه خطر جدی كه آنان را تهدید می كرد، از سوی علویان بود، زیرا این شورش ها در مناطق بسیار حساسی برمی خاست و رهبریشان نیز در دست افرادی بود كه از استدلال قوی و شایستگی های غیرقابل انكاری برخوردار بودند و براساس آن، مردم، رهبران این شورش ها را تأیید می كردند و به سرعت دعوتشان را پاسخ می گفتند.

در این میان، مأمون بیش از هر كس دیگری می دانست كه اگر امام



[ صفحه 55]



رضا علیه السلام هم بخواهند به تحكیم موقعیت و نفوذ خویش بر ضد حكومت جاری بپردازند، چه فاجعه ای در انتظارش است.


[1] اين نام بدين جهت انتخاب شده كه زيد، خانه هاي عباسيان را در بصره به آتش كشيد و هرگاه شخصي را با جامه ي سياه كه شعار عباسيان بود، به نزدش مي آوردند، او را با جامه اش مي سوزاند. (طبري، ج 11، ص 986 ).

[2] زندگي سياسي هشتمين امام، جعفر مرتضي، صص 123 - 122.

[3] همان.